پارت شصت و سوم

زمان ارسال : ۳۱۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

لیوانش را روی میز گذاشت و گفت:
- گفتم که، به خاطر حرف‌های نوید...
اجازه ندادم حرفش تکمیل شود و عصبی قطعش کردم:
- تمومش کن کمند! چرا داری سعی می‌کنی با من بازی کنی؟
اخم پررنگی روی پیشانی کمند نشست‌، امّا لحنش بیش‌تر از این که عصبانی باشد، متعجّب بود.
- چه بازی‌ا

رمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد


اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سارای

    00

    من چرااین پارت ندیدم چرانخونده بودم🤔؟ الان خوندم، اخ جون دوتاپارت میخونم پشت سرهم💃💃

    ۱۰ ماه پیش
  • میم

    00

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    اوهوم ممکنه خودش فکر کنه

    ۱۰ ماه پیش
  • ملیکا

    10

    واقعا که کمند... ولی راست میگه اگه این طوره مریضه😒

    ۱۱ ماه پیش
  • اسرا

    00

    ای باباکمندولی مریم خانم شماژنراروانشناختی نوشتی

    ۱۱ ماه پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    شخصیت‌پردازی تو همه ژانرها هست عزیزم.

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.